پاداش اولواالالباب (قرآن)اولواالالباب کسانی هستند که از آیات قرآن عبرت می گیرند. فهرست مندرجات۱.۱ - روشن ترین راه خداشناسی ۱.۲ - مراد از خلق ۱.۳ - رسوا نشدن ۱.۴ - مراد از آیه ۱.۵ - شان نزول ۱.۶ - نتیجه برنامه خردمندان ۱.۷ - ارزش معنوی مرد و زن ۲ - واسطه خداوند در نوید پاداش ۳ - پرتوی از ربوبیت ۴ - بهشت ۴.۱ - درهای هشتگانه بهشت و برنامه اولوا الالباب ۴.۲ - وصف گروندگان به حق و مقایسه آنان با جاهلان ۴.۳ - مراد از عقبی الدار ۵ - سلام فرشتگان ۶ - فرجام نیک ۷ - ملاقات فرشتگان ۸ - همراهی با خویشان ۹ - پانویس ۱۰ - منبع ۱ - اعطای پاداش آخرتیاعمال خردمندان تباه نمیشود و پاداش آخرتی به آنان اعطا میشود. «... لایـت لاولی الالبـب»؛ مسلما در آفرینش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز ، نشانههاى (روشنى) براى صاحبان خرد و عقل است ۱.۱ - روشن ترین راه خداشناسىآیات قرآن تنها براى خواندن نیست ، بلکه براى فهم و درک مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آیات مقدمه اى است ، براى اندیشیدن ، لذا در آیه فوق نخست اشاره به عظمت آفرینش آسمان و زمین کرده و مى گوید: ((در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و اندیشمندان است (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولى الالباب ). و به این ترتیب مردم را به اندیشه در این آفرینش بزرگ جلب و جذب مى کند، تا هر کس به اندازه پیمانه استعداد و تفکرش از این اقیانوس بیکران . سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرینش سیراب گردد. و براستى ، جهان آفرینش ، و نقشه اى بدیع و طرحهاى زیبا و دل انگیز آن و نظامات خیره کننده اى که بر آنها حکومت مى کند کتاب فوق العاده بزرگى است که هر حرف و کلمه آن دلیل بسیار روشن ، بر وجود و یکتائى آفریدگار جهان است . ۱.۲ - مراد از خلقگویا مراد از ( خلق ) کیفیت وجود و آثار و افعال از حرکت و سکون و دگرگونیهاى آسمان و زمین باشد نه پیدایش آنها، در نتیجه خلقت آسمانها و زمین و اختلاف لیل و نهار مشتمل بر بیشتر آیات محسوسه خداى تعالى است. «ربنا وءاتنا ما وعدتنا علی رسلک ولاتخزنا یوم القیـمة...»؛ پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز ، رسوا مگردان! زیرا تو هیچگاه از وعده خود، تخلف نمیکنی. ۱.۳ - رسوا نشدنآنها در آخرین مرحله و پس از پیمودن راه توحید و ایمان به رستاخیز و اجابت دعوت پیامبران و انجام وظائف و مسئولیتهاى خویش از خداى خود تقاضا مى کنند و مى گویند اکنون که ما به پیمان خویش وفا کردیم ((بار الها آنچه را تو به وسیله پیامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت کن ، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان زیرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذیر است )) (ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک و لا تخزنا یوم القیمة انک لا تخلف المیعاد). المیعاد). تکیه کردن روى عنوان ((رسوا نشدن )) بار دیگر این حقیقت را تاءکید مى کند که آنها به خاطر اهمیتى که براى شخصیت خویش قائلند، رسوائى را از دردناکترین مجازاتها مى دانند و لذا انگشت روى آن مى گذارند. از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: هر کسى را کار مهمى پیش آید پنج بار بگوید ((ربنا)) خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه امید دارد نائل مى گرداند عرض کردند چگونه پنج بار ((ربنا)) بگوید فرمود این آیات را که مشتمل بر پنج ((ربنا)) است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زیرا مى فرماید: ((فاستجاب لهم ربهم ...)) ناگفته پیداست که تاءثیر واقعى و عمیق این آیات در صورتى است که زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آیات که طرز تفکر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئولیتها و انجام اعمال نیک مى رساند در جان آنها جایگزین شود، و همان حال خضوع و خشوع را پیدا کنند که خردمندان با ایمان ، به هنگام مناجات با خداى خود، پیدا مى کردند. ۱.۴ - مراد از آیهو نیز درخواست کردند که خدایا آن وعده بهشت و رحمتى که داده اى و رسولانت به اذن خودت ضمانتش را کردند در حق ما منجز بفرما. پس معناى جمله : ((على رسلک )) این است که خدایا آن وعده اى که بر رسولانت حمل کردى (و بر رسولانت نیروى تحمل بار رسالت دادى )، و رسولان هم آن وعده را از طرف تو ضمانت کردند، در حق ما منجز فرما، و معناى جمله : ((و لا تخزنا...)) این است که خدایا وعده ات را خلف مکن که اگر چنین کنى ، بیچاره مى شویم ، و لذا دنبالش فرمود: ((انک لا تخلف المیعاد )). از آیات مورد بحث این معنا روشن گردید که صاحبان این مناجات اعتقاد به خدا و روز جزا و مساءله نبوت انبیا را به طور اجمال از راه نظر کردن به آیات آسمانى و زمینى به دست آوردند و اما ایمان به جزئیات احکامى که پیامبر اسلام آورده از راه ایمان به رسالت رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) به دست آوردند پس صاحبان این مناجات بر طریق فطرتند و هر حکمى را که فطرت کند به سمع و طاعت پذیرفتند. «فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عـمل منکم من ذکر او انثی... ولادخلنهم جنت تجری من تحتها الانهـر ثوابا من عند الله والله عنده حسن الثواب»؛ خداوند، درخواست آنها را پذیرفت؛ (و فرمود:) من عمل هیچ عملکنندهای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد؛ شما همنوعید، و از جنس یکدیگر! آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانههای خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بیقین گناهانشان را میبخشم؛ و آنها را در باغهای بهشتی، که از زیر درختانش نهرها جاری است، وارد میکنم. این پاداشی است از طرف خداوند؛ و بهترین پاداشها نزد پروردگار است. ۱.۵ - شان نزولاین آیه دنباله آیات پیشین در باره صاحبان عقل و خرد، و نتیجه اعمال آنها میباشد و شروع آیه با" فاء تفریع" روشنترین دلیل این پیوند است، با این حال شان نزولهایی برای آیه در روایات و کلمات مفسران آمده است که البته منافاتی با پیوستگی آیه با آیات قبل ندارد. از جمله نقل شده است کهام سلمه (یکی از همسران رسول خدا) خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله عرض کرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداکاری مردان، فراوان بحث شده، آیا زنان هم در این قسمت سهمی دارند؟ آیه فوق نازل شد و به این سؤال پاسخ گفت. و نیز نقل شده که علی علیهالسلام هنگامی که با فواطم ( فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پیامبر و فاطمه دختر زبیر ) از مکه بمدینه هجرت کرد، وام ایمن یکی دیگر از زنان با ایمان در بین راه نیز به آنها پیوست، آیه فوق نازل گردید. همانطور که اشاره کردیم وجود این شان نزولها برای آیه فوق منافاتی با پیوستگی آن با آیات قبل ندارد همانطور که بین این دو شان نزول نیز منافاتی نیست. ۱.۶ - نتیجه برنامه خردمنداندر این آیه میفرماید: فاستجاب لهم ربهم: " پروردگارشان، بلا فاصله درخواستهای آنها را اجابت میکند" و تعبیر به" ربهم" (پروردگارشان) حکایت از نهایت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به- آنان دارد. سپس اضافه میکند: انی لا اضیع عمل عامل منکم: برای اینکه اشتباه نشود و ارتباط پیروزی و نجات آدمی با اعمال و کردار او قطع نگردد بلا فاصله میفرماید: " من هرگز عمل هیچ عمل کنندهای از شما را ضایع نمیکنم" که در این جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و کننده کار، تا معلوم شود که محور اصلی پذیرش و استجابت دعا ، اعمال صالح ناشی از ایمان است و درخواستهایی فورا به اجابت میرسد که بدرقه آن عمل صالح بوده باشد. من ذکر او انثی بعضکم من بعض و برای اینکه تصور نشود که این وعده الهی اختصاص به دسته معینی دارد صریحا میفرماید: " این عمل کننده خواه مرد باشد یا زن تفاوتی نمیکند" زیرا همه شما در آفرینش بیکدگر بستگی دارید" بعضی از شما از بعض دیگر تولد یافتهاید" زنان از مردان و مردان از زنان. جمله بعضکم من بعض ممکن است اشاره به این باشد که شما همه پیروان یک آئین و طرفدار یک حقیقت هستید و با یکدگر همکاری دارید بنا بر این دلیلی ندارد که خداوند، در میان شما تبعیض قائل شود. فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم. سپس نتیجه گیری میشود که" بنا بر این تمام کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند و از خانه و وطن خود بیرون رانده شدهاند و در راه خدا آزار دیدهاند و جهاد کردند و کشته دادند نخستین احسانی که از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد این است که خداوند، قسم یاد کرده که گناهان آنها را خواهد بخشید و تحمل این شدائد و رنجها را کفاره گناهانشان قرار میدهد تا بکلی از گناه پاک شوند". و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار سپس میفرماید: علاوه بر اینکه گناهان آنها را میبخشم بطور مسلم آنها را در بهشتی جای میدهم که از زیر درختان آن، نهرها در جریان است و مملو از انواع نعمتها است. ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب این پاداشی است که به پاس فداکاری آنها از ناحیه خداوند، به آنها داده میشود و بهترین پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است- اشاره به اینکه پاداشهای الهی برای مردم این جهان بطور کامل قابل توصیف نیست همین اندازه باید بدانند که از هر پاداشی بالاتر است. از آیه فوق بخوبی استفاده میشود که نخست باید در پرتو اعمال صالح از گناهان پاک شد سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمتهای او گردید، زیرا در آغاز میفرماید: لاکفرن عنهم سیئاتهم و سپس و لادخلنهم جنات... به- عبارت دیگر بهشت جای پاکان است و تا کسی پاک نشود در آن راه نخواهد یافت. ۱.۷ - ارزش معنوی مرد و زنآیه فوق همانند آیات بسیار دیگر از قرآن مجید ، زن و مرد را در پیشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوی در شرائط مشابه یکسان میشمارد و هرگز اختلاف جنسیت و تفاوت ساختمان جسمانی و بدنبال آن پارهای از تفاوتها در مسئولیتهای اجتماعی را دلیل بر تفاوت میان این دو از نظر بدست آوردن تکامل انسانی نمیشمارد بلکه هر دو را از این نظر کاملا در یک سطح قرار میدهد و لذا آنها را با هم ذکر کرده است این موضوع درست به آن میماند که از نظر انضباط اداری یک نفر را بعنوان رئیس، انتخاب میکنند و دیگری را بعنوان معاون و یا عضو، رئیس باید توانایی بیشتر و یا تجربه و اطلاعات وسیع تری در کار خود داشته باشد، ولی این تفاوت و سلسله مراتب هرگز دلیل بر این نیست که شخصیت انسانی و ارزش وجودی رئیس از معاون یا کارمندانش بیشتر است. قرآن مجید با صراحت میگوید: و من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب " هر کس از مرد و زن عمل شایسته انجام دهد و ایمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد و بدون حساب، روزی داده میشود (و از مواهب روحانی و جسمانی آن جهان برخوردار میگردد). و در آیه دیگر میخوانیم من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون" هر کس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد به او حیات و زندگی پاکیزهای میبخشیم و پاداش آنها را به نحو احسن خواهیم داد". این آیات و آیات فراوان دیگر در عصر و زمانی نازل گردید که بسیاری از ملل دنیا در انسان بودن جنس زن تردید داشتند و آن را یک موجود نفرین شده، و سرچشمه گناه و انحراف و مرگ میدانستند!. بسیاری از ملل پیشین حتی معتقد بودند که عبادات زن در پیشگاه خدا مقبول نیست. بسیاری از یونانیها زن را یک موجود پلید و از عمل شیطان میدانستند، رومیها و بعضی از یونانیها معتقد بودند که اصولا زن دارای روح انسانی نیست و بنا بر این روح انسانی منحصرا در اختیار مردان است. جالب اینکه تا همین اواخر علمای مسیحی در اسپانیا در این باره بحث میکردند که آیا زن مثل مرد، روح انسانی دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند یا نه؟ و پس از مباحثاتی به اینجا رسیدند که چون روح زن برزخی است میان روح انسان و حیوان ، جاویدان نیست بجز روح مریم! از اینجا روشن میشود اینکه پارهای از افراد بی اطلاع گاهی اسلام را متهم میکنند که اسلام دین مردها است نه زنها، چه اندازه از حقیقت دور است، به طور کلی اگر در پارهای از قوانین اسلام به خاطر تفاوتهای جسمی و عاطفی که میان زن و مرد وجود دارد تفاوتهایی از نظر مسئولیتهای اجتماعی دیده میشود به هیچ وجه به ارزش معنوی زن لطمه نمیزند، و از این لحاظ زن و مرد با یکدیگر تفاوتی ندارند و درهای سعادت به طور یکسان بروی هر دو باز است، چنان که در آیه مورد بحث خواندیم بعضکم من بعض" همه از یک جنس و یک جامعه هستید". ۲ - واسطه خداوند در نوید پاداشپیامبران ، واسطه خداوند در نوید پاداش به اولواالالباب هستند. ... لایـت لاولی الالبـب «ربنا وءاتنا ما وعدتنا علی رسلک ولاتخزنا یوم القیـمة انک لاتخلف المیعاد»؛ پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز ، رسوا مگردان! زیرا تو هیچگاه از وعده خود، تخلف نمیکنی. ۳ - پرتوی از ربوبیتپاداش به اولواالالباب مؤمن از سوی خداوند، پرتوی از ربوبیت اوست. ... لایـت لاولی الالبـب• ربنا وءاتنا ما وعدتنا علی رسلک ولاتخزنا یوم القیـمة انک لاتخلف المیعاد• فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم... ۴ - بهشتبهشت ، پاداش نیک خداوند به اولواالالباب است. ... لاولی الالبـب• ربنا وءاتنا ما وعدتنا علی رسلک ولاتخزنا یوم القیـمة... • فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عـمل منکم من ذکر او انثی... ولادخلنهم جنت تجری من تحتها الانهـر ثوابا من عند الله والله عنده حسن الثواب. بهشت عدن پاداش خداوند به اولواالالباب است. «... انما یتذکر اولوا الالبـب»؛ آیا کسی که میداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکّر میشوند... ۴.۱ - درهاى هشتگانه بهشت و برنامه اولوا الالبابدر آیات مورد بحث ، ترسیم و تجسمى از جزئیات برنامه هاى سازنده طرفداران حق به چشم میخورد که بحث آیات گذشته را تکمیل مى نماید. در اولین آیه مورد بحث به صورت یک استفهام انکاری مى فرماید: ((آیا کسى که مى داند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است ، همانند کسى است که نابینا است ))؟ (ا فمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمى ). چه تعبیر جالبى ؟ نمى گوید: آیا کسى که مى داند که این قرآن بر حق است مانند کسى است که نمى داند، بلکه مى گوید آیا کسى که این را مى داند همانند اعمى است ؟ این تعبیر اشاره لطیفى است به اینکه ندانستن این واقعیت به هیچوجه امکان پذیر نیست مگر اینکه چشم دل انسان به کلى از کار افتاده باشد، و گر نه چگونه ممکن است دارنده چشم بینا و سالم چهره آفتاب را نبیند و عظمت این قرآن درست همانند نور آفتاب است . و لذا در پایان آیه اضافه مى کند:، ((تنها کسانى متذکر مى شوند که اولوا الالباب و صاحبان مغز و اندیشه اند)). (انما یتذکر اولوا الالباب ). ((الباب )) جمع ((لب )) به معنى ((مغز)) هر چیز است ، بنابراین نقطه مقابل اولوا الباب افراد بى مغز و پوک و میان تهى و بى محتوا هستند. این آیه به گفته بعضى از مفسران بزرگ با تاکید هر چه بیشتر، مردم را دعوت به فراگیرى علم و مبارزه با جهل مى کند، چرا که افراد فاقد علم را نابینا و اعمى شمرده است. ۴.۲ - وصف گروندگان به حق و مقایسه آنان با جاهلانأَ فَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک الحَْقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الاَلْبَبِ استفهام در این آیه استفهام انکارى ، و در جاى تعلیل بکار رفته و مضمون آیه قبلى را تعلیل مى کند، و سرانجام حال آن دو طائفه را از جهت پذیرفتن دعوت حق و نپذیرفتن آن بطور تفصیل بیان مى نماید. و خلاصه بیان مزبور این است که حق در دلهاى این طائفه که دعوت پروردگار خود را پذیرفتند جاى گیر گشته و دلهایشان ((الباب )) و دلهاى حقیقى مى گردد، که آثار و برکات یک دل واقعى را دارد، و آن آثار عبارتست از تذکر و بینائى . و نیز از خواص این گونه دلها که صاحبانش با آن خواص شناخته مى شوند این است که صاحبانشان که همان ((اولوا الالباب )) باشند بر وفاى به عهد خدا پایدارند، و آن عهدى را که خداوند به فطرتشان از ایشان (و از همه کس ) گرفته نقض نمى کنند،و نیز بر احترام پیوندهائى که خداوند ایشان را با آنها ارتباط داده استوارند، یعنى همواره صله رحم مى کنند، و از در خشیت و ترس از خدا پیوند خویشاوندى را که از لوازم خلقت بشر است محترم مى شمارند. و نیز از خواص دلهاى این طائفه این است که در برابر مصائب و همچنین اطاعت و معصیت صبر نموده و خویشتن دارى مى کنند، و (بجاى ناشکرى و جزع ) نماز مى گزارند و متوجه درگاه پروردگار خود مى شوند و (بجاى معصیت ) بوسیله انفاق وضع جامعه خود رااصلاح مى نمایند، و (بجاى ترک طاعت و سرپیچى ) سیئات خود را با حسنات خود محو مى کنند. بنابراین ، چنین کسانى داراى سرانجامى نیک و محمود که همان بهشت برین است مى باشند، و در آن بهشت مثوبات اعمال نیکشان منعکس مى شود و با صالحان - از قبیل پدران و همسران و دودمان خود - محشور و مصاحب مى گردند، چنانکه در دنیا هم با ارحام خود مصاحبت مى کردند. فرشتگان هم از هر درى بر ایشان درمى آیند، و سلام مى کنند، چون در دنیا اطاعات و عبادات مختلف بجا آورند، اینها آثار حق است که در آن سرا بدین صورتها منعکس مى شود. و اینکه فرمود: ((افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمى )) همانطور که قبلا هم گفتیم ، استفهامى است که در آن انکار است ، و مى خواهد تساوى میان آن دو طائفه را نفى نموده ، بفرماید: کسى که علم بحق در دلش جاى گرفته با کسى که نسبت به حق جاهل است برابر نیستند. و اگر جاهل بحق را به وصف کورى توصیف کرده براى اشاره به این معنا است که عالم به حق بینا است ، همچنانکه در آیه ((قل هل یستوى الاعمى و البصیر...)) نیز آندو را کور و بینا نامیده . پس علم به حق ، بصیرت است و جهل به آن کورى است . و اگر تذکر را از خواص صاحبان علم شمرده براى این است که بصیرت مفید تذکر هم هست . ((انما یتذکر اولوا الالباب )) این جمله در مقام تعلیل مضمون قبلى است که فرمود: ((افمن یعلم ...)) و معنایش این است که این دو طائفه یکسان نیستند، بلکه صاحبان علم یک نحوه تذکر و بیدارى دارند که صاحبان کورى و جهل آن تذکر را ندارند. و اگر صاحبان علم را ((اولوا الالباب )) نامیده ، براى این است که به یک دعوى دیگر دلالت و اشاره کرده باشد، که خود فائده تعلیل را هم مى دهد، گویا گفته است این طایفه یکسان نیستند زیرا یکى از این دو تذکرى دارد که دیگرى ندارد، و این بدان جهت است که اینها داراى الباب و قلوبند بخلاف آن دیگر که فاقد آنند. «... اولـئک لهم عقبی الدار»؛ و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی میکنند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند؛ و با حسنات، سیئات را از میان میبرند؛ پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست... ۴.۳ - مراد از عقبى الدارو معناى ((عقبى الدار)) سرانجام محمود و پسندیده است ، چون عاقبت حقیقى همین است . آرى ، هیچ چیز در عالم بر حسب آن فطرت و جبلتى که خداى تعالى بر آن فطرتش آفریده جز به عاقبتى که مناسب خودش و مایه سعادتش باشد منتهى نمى گردد، و عاقبت بد در حقیقت بطلان عاقبت است ، و معنایش این است که فلان کس و یا فلان چیز بخاطر خللى که در آن بوده بى عاقبت شده ، در حالى که خدایش خلق کرده بود براى رسیدن به عاقبت . و اگر عاقبت بد را عاقبت مى گویند، از باب توسع و مجاز است ، و گرنه عاقبت بد در واقع بى عاقبتى است . و بهمین جهت در آیه شریفه مطلق ذکر شده و فرموده ((ایشانرا است سرانجام )) و اگر سرانجام دو قسم بود، یکى نیک و یکى بد، باید مى فرمود: ایشانرا است سرانجام نیک . پس معلوم مى شود سرانجام همان سرانجام محمود است ، و لذا در آیاتى که متقابل این آیات است ، و متعرض حال کفار است هیچ وقت نمى فرماید: ((لهم عقبى الدار)) بلکه مى فرماید: ((لهم سوء الدار))و از همینجا بدست مى آید که مقصود از ((دار)) همین دار دنیا است ، و مقصود از دار دنیا هم زندگى دار دنیا است . پس ((عقبى الدار)) معنایش سرانجام زندگى دنیا است . «جنـت عدن یدخلونها...»؛ (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند... (از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت شده است که فرمود: بهشت عدن در وسط بهشتها و پس دیوار آن یاقوت سرخ و سنگریزههای آن لؤلؤ است. ) ۵ - سلام فرشتگانسلام و درود فراوان فرشتگان بر اولواالالباب در بهشت به خاطر صبر آنان است. ... انما یتذکر اولوا الالبـب «... اولـئک لهم عقبی الدار• جنـت عدن یدخلونها... والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب• سلـم علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار»؛ و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی میکنند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند؛ و با حسنات، سیئات را از میان میبرند؛ پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست...(همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند... (و به آنان میگویند:) سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا (ی جاویدان)! ۶ - فرجام نیکفرجام نیک، پاداش خداوند به اولواالالباب است. ... انما یتذکر اولوا الالبـب• ... اولـئک لهم عقبی الدار... • ... فنعم عقبی الدار. ۷ - ملاقات فرشتگانورود فرشتگان از هر در بر اولواالالباب در بهشت، از پاداشهای خدا به آنان میباشد. ... انما یتذکر اولوا الالبـب• جنت عدن یدخلونها... والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب• سلـم علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار. ۸ - همراهی با خویشانهمراهی اولواالالباب با خویشان درستکار خود از پاداشهای الهی به آنان خواهد بود. ... انما یتذکر اولوا الالبـب• جنت عدن یدخلونها ومن صلح من ءابآئهم وازوجهم وذریتهم والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب. ۹ - پانویس۱۰ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۳۰۷، برگرفته از مقاله «پاداش اولواالالباب». |